داستانهای خواندنی

دانستن گذشته کسب تجربه اینده

داستانهای خواندنی

دانستن گذشته کسب تجربه اینده

عجایب

چهارشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۱۱ ب.ظ

درسالهای نه چندان دوردرمنطقه مان اتفاقی افتادکه همه مردم راشگفت زده نمودبه نقل ازبزرگان وافرادی که انزمان حضورداشتندچنین روایت میکنند:

درحدودیکصدسال قبل شخصی دراین منطقه زندگی میکردکه نسبتا ازمال واموال خوبی درزمان خودش برخوردار بود وتعدادچهاریا پنچ خانواربرایش کار میکردندوازانجائیکه وی صاحب اموال زیادی درحدخودش بودبه همه ظلم میکرد وحتی ادم هوس بازی هم بود.واکثرماهای سال راهم بنابرشغلش درکوهاوچراهگاهازندگی میکردندوازابادیهاوشهرهادوربودند.انهابه شغل دامداری ودامپروری وشترداری مشغول بودند.وبنابراین تمام مدت سال رامعمولادرحرکت بودندومجبوربه جابجاشدن بودند.انهابرای تامین موادغذایی خودمجبوربودندتایکصدکیلومتربه اطرافشان سفرکنندتامقداراردموردنیازشان رابدست اورده وبوسیله چارپایان به محل زندگی شان ببرند.فاصله بین محل زندگی انهاتاشهرهاوابادیهایی که این امکانات را در اختیارشان قرارمیدادفاصله حدودیکصدکیلومتری بودکه اصلا اب ویاابادی وجودنداشت وعده زیادی نیزتاکنون دراین منطقه ازتشنگی مرده اندوحتی درحال حاضرکه امکانات فراوانی وجود داردباز هم هرازچند گاهی خبرفوت دامداران وچوپانانی را که درهمین منطقه بزرگ شدندهم شنیده میشود.روزی حسن که شخص موردنظرما می باشددرتابستانی که گرمای ان دراین منطقه به بالای 50درجه سانتیگرادمیرسدبرای تامین موادغذایی موردنیازخانواده اش به شهری که بیش ازیکصدکیلومترازمحل سکونتشان فاصله داشته می رودبعدازخریدمقدارمشخصی اردبه سوی محل سکونت شان براه می افتدوطبق معمول مقداری اب که درشرایط معمولی برای عبورموردنیاز میباشدباخودبرمیداردوبایک الاغ راهی میشودامااین مردم نمی توانندمقدار اب بیشتری باخودحمل کنندچون حمل انهابرای این افرادممکن نمی باشدچرا که انهایاباپای پیاده این مسیرراطی میکنندویاباچارپایانی مانندالاغ که توان حمل بارمشخصی رادارندسرانجام حسن دروسط گرمای تابستان به اواسط دشت لوت میرسددرحالی که یک الاغ بامقداری اردهمراه حوددارد.درهمین حال بارالاغ می افتدوحسن که جوانی درحدود30تا35ساله بوده ابتدابرای بلندکردن باری به وزن بیشتراز60کیلوتلاش می کندکه این کارباعث تشنگی وی می شودوتمام ابی راکه همراهش داشته رامصرف می کندوبعدازمدتی تشنگی بروی فشارمی اوردتاجایی که دیگرتوان حرکت رااز وی میگردوکم کم ازحال میرودوقتی که مرگ رادرپیش چشمانش احساس میکنددردشتی خشک وبی اب وعلف روبه اسمان میکندومیگویدیاابوالفضل(ص)اگرازاینجانجاتم بدهی توبه خواهم کردوازکارهای بد دوری خواهم نمود.بعدازان ازحال میرودودرحالت نیمه هوشیاری "میگویداحساس می کردم برپشت چارپایی درازکشیده ام وان چارپاکه به احساس من یک گاو میباش راه میرودبعدازچندلحظه شنیدم که کسی به من گفت:دستت رابگیرومقداری اب به من دادبعدازان دیدم که درکناریک اب انبارهستم مشکی راکه به همراه داشتم را اب کردم ودیدم که مردی بلندقدومسن به من گفت بیاتا بارالاغ توراباتوبارکنم که من هم میروم بار راباهم بلند کردیم وبر روی خرگذاشتیم سپس من مشک ابم را از زمین برداشتم ودیگراین مردراندیم"تازه یادم امدکه من کجابودم وچه اتفاقی برای افتاده بود!!حسن بعدازاین اتفاق زکات وخمس اموالش راپرداخت وبه سفرکربلاباپای پیاده رفت وچندسال بعدهم به سفرحج مشرف میشودودرسال 1351نیزدرسن 100سالگی یاکمی بیشترازدنیارفت به گفته شاهدان وی قبل ازدرگذشتش وصیت کردوسپس سرش راگذاشت ودرگذشت.

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۷/۰۲/۲۶
موسی بزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی